با پیشرفت زمانه و پشت سر گذاشتن عصر صنعتی، الگو‌های جدیدی از کار و اشتغال در جامعه‌های پیشرفته (منظورمان جامعه‌های غربی) بوجود آمده و با گذشت زمان در حال توسعه و پیشرفت می‌باشد. الگو‌هایی که مولود آن، سازمان‌های متعدد و نهاد‌های به خصوصی است که در آن سلسله‌مراتب کاری، شیوه‌های حضور در کار و روش‌های درآمد‌زایی و تأمین معاش ویژه‌ای تعریف کرده است؛ و مرجع تأمین نیاز‌های این الگو، یونیورسیتی‌های[1] متعدد که کارکرد آن تأمین نیروی کاری متخصص برای این مدل و تحقیق و توسعه روش‌های کاری با محوریت کارکرد گرایی[2]و نهایت بهره‌وری از نیروی کار و منابع طبیعی است.  طبیعتا این الگو‌های کاری در سایر جامعه‌های پیرو و در حال پیشرفت، به قدری رسوخ کرده و آثاری از خود به جای گذاشته که اساساً تفکر شیوه‌ای فراتر از این روش را از آن جامعه سلب کرده و بدتر از همه عواقب سوئی را برای آن‌ها بوجود آورده.

باگذشت زمان و مطالعه و پژوهش در کارکرد‌های این روش، طبیعتا کالج‌ها و یونیورسیتی‌های غرب به الگو‌های جدیدی از کار و اشتغال دست می‌یابند و آن‌قدر در این زمینه پیشرو هستند که سایر جامعه‌ها فقط به تقلید و الگو برداری بسنده می‌کنند. به خصوص جامعه‌ی خودمان که بسیاری از الگو‌های رایج داخل کشورمان، از کار و اشتغال گرفته تا روش‌های تعلیم، مربوط به چندین سال پیش جامعه‌های غربی است. الگو‌های کهنه‌ای که در جامعه‌های پیشرفته منسوخ شده و ما همچنان وابسته به روش‌ها و الگو‌های آن‌ها (از کهنه تا پیشرفته‌اش) هستیم.

مدیریت منسوخ و عواقب آن

 شیوه‌های مدیریت سنتی، البته بهتر است بگوییم: «مدیریت وارداتیِ غربِ قرنِ بیستمی»، بر پایه چماق هویجی بنا شده. یعنی برای پیشبرد اهداف سازمان، کارمندان را موظف به حضور منظم می‌کنند و آن‌ها به انگیزه‌ی حقوق سرماه و ترس از انقطاع این حقوق و سایر مزایا، مرتب و منظم سر کار خود حضور می‌یابند. این محرک‌های مشروط با محوریت پاداش و حقوق سر ماه معضلات فراوانی را بوجود آورده و ما همچنان در حال دست و پا زدن در معضلات آنیم. کارمند چه از سر علاقه چه از سر اجبار، ناچار است به این روشی که سیستم مدیریتی تعریف کرده، کار کند و معاشش را تأمین کند. زندگی کارمندی با این تعریف در حقیقت به نوعی فروش اوقات عمر به سازمانی است که برای آن استخدام شده. این جوهره‌ی کار، مورد پسند اسلام نیست. نه عشق به کار، نه خلاقیت، نه بروز و رشد استعداد‌ها، اگر هم حقوق را از این نوع کار بگیریم، چند درصد کارمندان قلباً حاضر به ادامه‌ی کار هستند؟! کافی است به اداره‌ای در یک بعد‌از‌ظهر آخر هفته سر بزنیم و چهره‌های خسته و افسرده را ببینیم که انتظار پایان ساعات کاری را می‌کشند و البته در لحظه‌ی موعود چنان نفس تازه‌ای می‌کشند که انگار در آن حین، روح زندگی به آن‌ها تزریق شده و سرحال روانه‌ی خانه و کاشانه می‌شوند. اگر از آن‌ها بپرسیم: «خوب مگه مجبورید؟ چرا عمر ارزشمندتان را تلف این شغل می‌کنید؟» نگاه عاقل اندر سفیه کرده و می‌گویند: «نفست از جای گرم در می‌آید. چاره‌ای نداریم... باید خرج خونه زندگی را در بیاوریم!» آن‌ها راست می‌گویند. ناچارند و مجبور. آن‌ها فدایی این سیستم غلط کاری هستند. فشلیت سیستم از این منظر به کنار، سلسله مراتب کاری و معضلات پشت آن مثل رانت‌خواری و پارتی بازی، بروکراسی، کاغذ بازی در ادارات و پاس ارباب رجوع به چپ و راست و... این هم به کنار، می‌بینیم که رشد در این سیستم به طور منصفانه (اگر پارتی بازی نباشد)، نه به حرفه‌گرایی و سواد علمی که به مدرک‌گرایی محض است. یعنی ممکن است آقا دکتر‌هایی را ببینیم که به هر قیمتی مدرکی گرفته و یک کرسی مدیریتی را اشغال کرده و با بهترین حقوق و مزایا عشق و حال می‌کنند. ولی به هر حال خطر این دکتر‌های سفیه، به اندازه آن حضراتی نیستند که در دانشگاه‌های انگلستان و آمریکا تحصیل کرده – بخوانید شست‌وشوی مغزی‌شان داده‌اند- و در مملکتمان بر کرسی‌های مهمی  تکیه زده و ناخواسته مبلغان فرهنگ و تمدن غربی در جامعه ما هستند. جامعه‌ای هم که بفهمد مدرک به هر قیمتی، مایه‌ی سعادت دنیوی و «نان تو روغنی» آن‌ها می‌شود، طرق وصول به آن یعنی تحصیل در دانشگاه، برایشان از نان شب واجب‌تر می‌شود و از این‌جاست که می‌بینیم عمر عزیز‌ترین سرمایه‌های کشور-یعنی نوجوانان و جوانان- صرف حضور در مدرسه، بعد دانشگاه می‌شود،‌ که... نیازی به گفتن نیست. اصلا برای کسی اهمیت ندارد که چقدر از بهترین عمر جوانانمان در حال تلف شدن است؟ شش سال آخر مدرسه... شش سال برای کسب یک تخصص بسیار ایده‌آل است ولی چقدر از خروجی‌های این شش سال متخصص هستند؟ نه انگلیسی‌شان تعریف دارد نه زبان عربی، یکسری محفوظاتی که معلوم نیست چه سودی برای آن‌ها دارد؟ آخر سر هم درس و بحث علمی، تا الانش زیر سبیلی ردش کردی، از این‌جا به بعدش رسما کنار بگذار چون باید یاد بگیری چطوری تست بزنی تا دانشگاه به اصطلاح خوب قبول شوی... دانشگاه هم معضلات خودش را دارد، نه به پاسگاه و زندان مدرسه و نه به پاسگاه واحد‌ها و آزادی بی‌حد و حصر دانشگاه! یک جوان پسر را می‌بینی که با هزار رویا به خودش می‌آید بی‌شغلِ بی‌کسِ مرغش از قفس پریده‌ای است که سایه‌ی خدمت به نیرو‌های مسلح بر سرش سنگینی می‌کند چه بکند؟ این راه طویلِ مختومِ به ناکجا آبادِ مدرک را پی بگیرد یا با کله‌ی تراشیده، شیرجه به سربازی بزند! بی‌خود نیست جامعه ما در بحران‌های اجتماعی و اقتصادی غوطه‌ور است. این سیستم از پای‌بست ویران است! جامعه‌ی ما ناخواسته پذیرای واردات بیمارگونه‌ی این سبک کار و معیشت شده. گویی جامعه طوری بیمار شده که نه می‌داند ریشه‌اش دقیقا کجاست و نه راه علاجش را می‌داند. طوری این تفکر ریشه دوانده که اساسا فکر شیوه‌ زندگی موفقی غیر از این ناممکن می‌نماید مگر در خارج از زندگی شهری یعنی در دهات‌ها زندگی‌کنی و با بز و گوسفندانت بروی پیک‌نیک. چنین طرز تلقی آن‌قدر فراگیر شده که بحران‌های متعدد آفریده. از بحران تأخیر در ازدواج جوانان گرفته تا بحران بیکاری و معضل اقتصادی! این واردات فارغ از ایرادات ذاتی که در خود دارد، برخاسته از جامعه‌ی غربی و مناسب فرهنگ آن‌جاست و برای این‌جا یک وصله‌ای ناچسب است و بحران‌زایی‌اش بیشتر!

اصل ثابت در الگو‌های کاری غرب

اگرچه غرب دائم در حال مطالعه و ارائه الگو‌های مدیریتی و سیستم کاری جدید بوده و هست[3] اما به هر نتایجی برسند و هر مدلی را تعریف بکنند، محوریت آن‌ها بر یک اصل ثابت استوار است و آن کارکردگرایی و بهره‌وری هرچه بیشتر از نیروی کار انسانی و منابع طبیعی است؛ آن هم بدون توجه به جایگاه و حرمت انسان. دستاورد‌های منتج از این اصل ثابت از زوایایی دیگر می‌تواند مشکل آفرین باشد. اعطای آزادی بیشتر در کار به هدف افزایش بهره‌وری کاری کجا و احترام به حرمت انسانی به عنوان موجودی صاحب حق در رشد و شکوفایی فردی کجا؟!

 

بهترین نوع دفاع، هجمه است

جوهره‌ی کار برای بروز استعداد‌های آدمی است. در این‌جا حریم انسانی به عنوان جانشین خدا بر زمین محور است، نه بهره‌وری هر چه بیشتر. کار محل تربیت استعداد‌هاست و هر فردی با کار علاوه بر خدمت به جامعه در حال پیشرفت شخصی است. این منظر اسلام به کار است و علاوه بر این‌ها، هر فردی موظف است تجربه‌ی خودش را در اختیار دیگران بگذارد. «زکاة العلم نشره»

ما از واردات غربی ضربه خوردیم چه دلیلی دارد باز به دستاورد‌های جدیدشان چشم بدوزیم و بدون توجه به شرایط خودمان روش‌های‌ آن‌ها را وارد کنیم. پیشتر از همه این‌ها اندیشمندان دلسوز ما (امثال شهید آوینی‌ها) این مسائل را گوشزد کرده بودند. این یعنی ما حتی اندیشمندانی داشتیم و داریم که فراتر از القائات زمانه، بیشنمند، نظریاتی داده‌اند که از آن می‌توان به الگو‌های جدید کاری و معیشتی دست یافت ولی متأسفانه به آن‌ها بهایی داده نشده و نمی‌شود.

این هجمه‌های فرهنگی از جانب غرب پایان پذیر نیست با گذشت زمان نیز پیچیده‌تر می‌شود. چون آن‌ها مجهز به علم و فناوری و مغز‌های فراری از کشور‌های توسعه یافته هستند. راه‌حل نه در سانسور و محدود کردن جامعه (همانند کمونیست‌ها) و نه در دفاع منفعلانه است. راه حل در خروج از وابستگی است و تنها راه سد کردن هجمه‌های فرنگی، دفاع فعالانه است یعنی همانگونه که آن‌ها تولیدات علمی-فرهنگی خودشان را برای سایر جامعه‌ها صادر می‌کنند ما نیز بایستی به الگو‌های جدیدی دست یابیم آن هم به نیت صدور آن. به عنوان مثال می‌توانیم مدل جدیدی از کار را بازتعریف و به الگو‌های جدیدی از رویکرد‌های کاری و راه‌های تأمین معاش برسیم. ما معتقدیم که می‌توانیم این هدف مهم را محقق کرده و آن را برای دنیا صادر کنیم. ایده‌ی خاک‌خورده‌ی صدور انقلاب زمانی محقق می‌شود که به آن نگاهی سیستمی داشته باشیم یعنی هر سیستمی اجزایی دارد که پیشرفت کل سیستم به پیشرفت اجزای آن بستگی دارد. پس در جزء جزء این سیستم (از آموزش عمومی گرفته تا روش‌های تأمین معاش و نظام کاری) باید به تعریف جدید و ارائه الگو‌های مبتنی بر فرهنگ و دینمان برسیم و نتایج آن را به دنیا صادر کنیم نه صرفا ایده‌های آن را.

 

------------------------------------------------------------------------

[1]- همین یونیورسیتی‌ها از قالبش گرفته تا اغلبیت محتوای آن، بدون توجه به نیاز‌ها و اقتضائات، نزدیک به یک قرن است که تحت نام دانشگاه، وارد جامعه‌ی ما شده. این واردات فرنگی فارغ از قضاوت در باره‌ی آن، موجب واردات سایر شؤون زندگی به سبک غربی نیز شده.

[3]- به عنوان مثال اکنون به این نتیجه رسیده‌اندکه زمان‌بندی حضور کارمندان و انگیزه دادن مشروط برای حضور بهتر و سایر موارد، مخل کارآیی فردی و محدود کننده خلاقیت فردی و در نتیجه موجب پایین آمدن کارآیی سازمانی می‌شود. از این‌رو الگو‌های جدیدی را تعریف و آزمایش کرده‌اند که این مشکل را برایشان حل کند. به عنوان مثال یکی از این الگو‌ها تحت عنوان ROWE (Result Only Work Environment) در حال توسعه است که در آن کارمندان وظایفشان را کی و کجا انجام بدهند کاملا بستگی به خودشان دارد. از حضور در محل کار گرفته تا حضور در جلسات، کاملا اختیاری است.