دیداری از یک مدرسه علمیه
گزارشی از یک روش آموزشی کارآمد
مهدی سلیمی
زمانی در یکی از تشکلهای دانشجویی، مسأله وحدت حوزه و دانشگاه را به عنوان یک فعالیت ویژه پیگیری میکردیم که بر خلاف میلمان به نتایج دلخواه نرسیدیم، همانطور که پیش از ما هم در این زمینه بسیاری حلقهها شکل گرفت، قلمها زده شد، سخنها گفته شد ولی از این اقدامها نتیجهی ملموسی دیده نشد. ما هم از پیگیری این موضوع تقریبا دلسرد شدیم تا اینکه با یک اقدام ساده، اما بسیار پر برکت، جرقهای در ذهنمان زده شد. آن اقدام، دیدار مستقیم از یکی از حوزههای علمیه و گپ و گفتی با طلاب عزیز آن مدرسه بود. یک اقدام پر ثمر که برابری میکرد با روزها تلاش برای مطالعه و تنظیم مطلب در این زمینه.
نظام آموزشی حوزههای علمیه میراثی به قدمت هزار سال دارد که حامل تجربههای ارزندهی علمی-آموزشی است. مطالعهی تطبیقی بین این دو نظام آموزشی (یعنی حوزه و دانشگاه) و برقراری ارتباط مستقیم دانشجو و طلبه بایکدیگر موجب آشکار شدن نقاط ضعف و قوت هر دو نهاد عظیم علمی آموزشی است. ما در این نوشتار میخواهیم با ارائه یک گزارش، ایدههایمان را با شما به اشتراک بگذاریم. پس همراه ما باشید.
در سالن مدرس
دو ساعت مانده بود به اذان مغرب. همهمهای در مَدرَس حکمفرما بود. به حلقههای سه الی چهار نفره طلاب دقت میکردم که با جدیت تمام، غرق در مباحثه دروس آن روزشان بودند. همان موقع طلبهای (که حدودا سال دوم حوزه بود)، تا فهمید رشتهام علوم قرآن و حدیث است نزد من آمد. مشغول تدوین مقالهای تحقیقی در زمینه تاریخ قرآن بود و به دنبال یکسری منابع مهم در این زمینه میگشت. در حین صحبتم با او، توجهم به کتابِ حجیمی که دم دستش (به زبان عربی) بود جلب شد. (فکر کنم یکی از جلدهای التمهید آیتالله معرفت بود.) برای من جالب بود که این طلبهی سال دومی برای این تحقیق (که موضوعی خارج از درسش بود) با منابع عربی درگیر است. در منابع درسی آنها، نه از جزوههای روان شده و نه از کتابهای آموزشی ترجمه شده به زبان فارسی خبری هست. خودمانی به شما بگویم من دربرابرشان احساس ضعف میکردم. البته قبول دارم یکسری منابعشان بهتر است به روز شود. اما تمام منظورم این است که بنیه علمی آنها از حد بالایی برخوردار بود. آن طلبه غیر مستقیم از کمبود منابع برای مطالعاتش گلایه میکرد. اکثر منابعی که دنبالش بود، در همین کتابخانهی دانشکده ما موجود است. با خودم فکر کردم اینها حقشان نیست در یک محیط قدیمی درس بخوانند، اگر در محیطی مثل دانشکده ما (که به هر نوع ابزار علمی آموزشی مجهز است) تحصیل میکردند چه میشد؟
ما چه درس بخوانیم چه نخوانیم، خیالمان راحت است که با پاس واحدها، بعد از 4 سال لیسانس میگیریم. تازه بسیاری از ماها ترمهای آخر، میبُریم. طلبهای که افق روشنی از آینده شغلی خودش ندارد و تازه بعد از نه سال تحصیلات سخت (آن هم در بهترین سالهای عمرش) مدرکش لیسانس میشود، با این اوضاع چگونه محیط این مدرسه، عموم طلاب را -چه از سالهای ابتدایی و چه سالهای بالایی- مسخر تحصیل علم کرده؟ این سؤالها ذهن مرا به خود مشغول کرده بود.
درس خواندن گروهی یا انفراد در تحصیل؟
تصور کنید یک سنگ بزرگ را چگونه بلند میکنند؟ بدیهی است که تعدادی دور آن جمع میشوند و آن را گروهی جابهجا میکنند. اما اگر هر کس بخواهد کار خودش را تنهایی انجام دهد، هیچ سنگ بزرگی جابهجا نخواهد شد و هرکسی به اندازه توانش، سنگی را بلند میکند. در این مثال میتوانید سنگ را همان علم در نظر بگیرید و نظام آموزشی که مباحثه و گروهی درس خواندن در آن سنت است، خروجیهای قوی، متحد الفکر و جریانساز خواهد داشت. اما اگر هرکس بخواهد مطالعات علمی را به صورت انفرادی پیگیری بکند، خودتان تخمین بزنید خروجیهای این سیستم آموزشی چگونه خواهد بود؟
تحصیل در رشتههای علوم انسانی به جهت ماهیتش، بدون مباحثه، نتیجه مستحکمی به همراه ندارد. حوزههای علمیه به جهت قدمت هزار ساله آن، تجربههای علمی آموزشی غنی دارد و در این مورد کاملا سنجیده عمل کرده است. جا دارد بر روی این نظام آموزشی، مطالعات مبتنی بر تکنولوژی آموزشی صورت بگیرد. متأسفانه با مونتاژ برخی رشتههای علمی (بدون توجه به نیازهای جامعه)، به خصوص در علوم انسانی، باعث شده که خروجیهای آن، بعضا ضعیف باشد. ما در دانشکده خیلی سعی کردیم گروهی درس خواندن را بین خودمان نهادینه کنیم ولی به درستی موفق نشدیم.
روش هوشمندانه آموزشی
از یکی از طلبهها پرسیدم: «شما چگونه طلبهها را به مباحثه عادت میدهید؟»
با خنده گفت: «اینجا هم خیلی طلبهها هستند که از درس در میروند»
گفتم: «درست است. ولی آدم این شبستان را نگاه میکند -اشاره به حلقههای مباحثه طلاب کردم- ، پس این همه جمعیت چه کار میکنند؟ آن هم دو ساعت مانده به مغرب! من همچین چیزی در الهیات ندیدم! آدمی در این فضا و محیط هوس بحث علمی میکند»
آن طلبه گفت: «بله الان دارند دروس امروزشان را با هم مباحثه میکنند. بین این حلقهها یک نفر از طلاب قدیمی مثل یک مرشد راهنمای مباحثه طلبههای جدید است.»
گفتم: «ما در دانشگاه، دانشجوی جدید، چون در فضای مدرسه بود و خیلی عادت به بحث و درس دانشگاهی ندارد، از کلاس و درس و بحث علمی فراری است. دانشجوی قدیمی هم اهل بحث علمی هست اما دیگر رغبتی نشان نمیدهد. چیزی که اینجا میبینم در دانشگاه اصلا ندیدم. اینجا چطوری چنین فضایی را بوجود آوردهاند؟»
گفت: «ما اولی که طلبه شدیم یکم سختمان بود. از همان اول طلبههای سال بالایی مثل مرشد همراه ما میشدند. تا یواش یواش راه افتادیم و الان ما شدیم طلبه قدیمی و مرشد طلبههای جدید. اینجا چون دروس سخت و سنگین است، طلبههای جدید نیاز دارند تا مرشدی همراهشان باشد و به آنها روش درس خواندن را یاد بدهد»
گفتم: «یعنی ارشدها به طلبههای جدید درس میدهند و بر کارشان نظارت میکنند؟»
گفت: «نه نظارت نمیکنند. در همه چیز همراهشان هستند و به آنها کمک میکنند. از رفع اشکال درسی تا شیوههای طلبگی و روش مطالعه و تحقیق و درس.»
گفتم: «خوب ارشد یا همان طلبه سال بالایی مثل استاد نیست. ممکن است در بسیاری مسائل علمی ناوارد باشد. چگونه راهنمای علمی آنها میشوند؟»
گفت: «تدریس و رفع اشکال برای طلبه سال بالایی، جزئی از درس اوست. اصلا محصل بعد از مدتی درس خواندن، باید درس بدهد. اینطوری خودش هم پیشرفت میکند»
با خودم فکر میکردم چه روش هوشمندانهای. دو سر سود است. هم طلبه جدید راهش را پیدا میکند و هم طلبه قدیم محفوظات و معلوماتش تثبیت میشود. مثل کوهنوردی تیمی است. همه پشت سر هم حرکت میکنند و به یکدیگر کمک میکنند تا از مسیرهای مطمئن از کوه بالا بروند. حال فرض کنید هر کس انفرادی برای خودش از کوه بالا برود. خیلیها وسط مسیر میبُرند. اما موردی برایم مبهم مانده بود.
گفتم: «این یک روش آموزشی منحصر به فرد است، این ساز و کار چگونه نهادینه شده؟»
گفت: «اصل کار نظارت مدرسه است. مدرسه این موارد را اجبار کرده. مسؤول مدرسه ما حاج آقا... [نام ایشان را فراموش کردم] نظارت میکنند. اینجا صبحها تدریس است. همه پای درس استاد مینشینند و بعد از ظهرها مباحثه و رفع اشکال است. این موارد مثل قانون باید رعایت شود»
احساس میکردم تنها راه به ثمر نشستن تدریس استاد همان فعالیتهای بعد از ظهری است. تقریبا داشتم درک میکردم چرا بنیه علمی آنها قوی است.